رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

قلب مهربون دخترم

          دختر عزیز و مهربونم شیرین زبونم دائم در حال شعر خوندن هستی و تازگیها واسه اعضای خانواده شعر میگی و با اینکار دلبری میکنی واسه همه گلم همه فامیل یه جورایی جنابعالی رو دوست دارن موقع مریضت مشخص شد چون همه مدام جویای احوالت بودن و یا میومدن بیمارستان یا تماس میگرفتن و بعد از ترخیص هم زحمت میکشیدن و خونه میومدن ممنون از همه قربونت برم اینا همه واسه مهربونیای خودته که همه رو دوست داری و دل همه رو بدست میاری عزیزم مدام در حال بازی با عروسکات هستی مخصوصا دوتا کچلها که اسم هم ندارن میگم براشون اسم بزار میگی اسمشون نی نیه و مدام اونا کنارت هستن و باید هرجا میریم با خودمون ببریمشون خانوم دکتر ت...
28 آبان 1391

دستاوردهای بیمارستان

  عزیز دلم چند روزیکه تو بیمارستان بودیم نکات تلخ وشیرین زیادی دیدیم و شنیدیم و نتایجی هم برامون داشت که برات مینویسم تا یادت بمونه : 1- ضعیف شدن شما در اثر تزریق آنتی بیوتیکها که تمام تلاشم رو میکنم که ضعفت رو جبران کنم امیدوارم با من همکاری کنی 2- ترسی تو جون تو موند که هنوز هم گاهی به من میگی مامان تو سرمم رو عوض کن نزار کسی دیگه عوض کنه یعنی هنوز هم تصور میکنی سرم به دست داری تازه چند روز پس از ترخیص دستت رو تکون نمیدادی و نگران شده بودم تا اینکه دیدم وقتی حواست نیست تکون میدی و کم کم برات توضیح دادم و قبول کردی که دیگه سرم نداری ولی همچنان گاهی میگی مامان خودت سرمم رو باز کن باشه و من که میگم باشه خیالت...
19 آبان 1391

یک تجربه و امتحان سخت

    عزیز دلم دختر قشنگم باز اومدم برات از خاطراتت بگم ولی اینبار خاطره ای خیلی خیلی تلخ که امیدوارم هرگز تکرار نشه گل قشنگم الان که همه چی تموم شده خیلی خوشحالم و با خیال راحت برات چند روز گذشته رو مینویسم و از اول ماجرا تعریف میکنم تا کاملا همه چی مشخص باشه روز عید قربان از اونجایی که هوا سرد بود من لباسهای شما رو متناسب با هوا تنت کردم و تا میخواستی بری بیرون مدام مراقبت بودم که کلاه سرت باشه و کاپشن و خدا رو شکر که تو هم همکاری میکردی تا اینکه شب رفتیم خونه عزیز جون و تو خونه شما لباس راحتی تنت بود و جورابت رو هم در آوردی و مشغول بازی بودی که بعد از شام من مشغول شستن ظرفها بودم و کسری اینها داشتن میرفتن که یهو دیدم صدات ...
14 آبان 1391

برگشت نامه

  سلام سلام صد تا سلام ما بعد از یک ماه غیبت طولانی برگشتیم اول از همه میخوام از همه دوستان عزیز که تو این مدت ما رو فراموش نکردن و با کامنتهای زیباشون ما رو شرمنده کردن تشکر کنم ممنون همه عزیزان همتون رو دوست داریم و به زودی به خونه وبلاگی تک تکتون سر میزنیم. و اما دلایل غیبت : ١- یک هفته مسافرت به شمال کشور ٢- شروع کلاسهای بنده (مامان رها 3- اتمام شارژADSL 4- تنبل شدن  و بیحوصلگی بیش از حد اینجانب   5- سفر 4 روزه به کرج   قول میدم به همه دوستان عزیز سر فرصت همه چی رو براتون تعریف کنم فعلا بای.  ...
7 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد